روباهی از شتری پرسید: عمق این رودخانه چقدر است؟
شتر جواب داد: تا زانو.
ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت.
روباه همانطور که در آب دست و پا می زد و غرق می شد، به شتر گفت: تو که گفتی تا زانو.
شتر جواب داد: بله، تا زانوی من، نه زانوی تو.
هنگامی که در کاری از کسی مشورت می گیریم، باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم. لزوماً درکارها هر تجربه ای که دیگران دارند ممکن است برای ما مناسب نباشد ...
برچسب : داستان کوتاه زیبا,داستان کوتاه زیبا و تاثیرگذار,داستان کوتاه زیبا و جالب,داستان کوتاه زیبا و آموزنده,داستان کوتاه زیبا و عاشقانه,داستان کوتاه زیبا خدا,داستان کوتاه زیبا عاشقانه,داستان کوتاه زیبا به زبان انگلیسی,داستان کوتاه زیبا درباره خدا,داستان کوتاه زیبای انگلیسی, نویسنده : dmxhdid بازدید : 89